ز نام بهره نبردیم غیر بدنامی


ز کام صرفه نبردیم غیر ناکامی

شکست شیشه ی تقوی به سنگ رسوایی


گسست سبحۀ طاعت بدست بدنامی

بیار باده که این آتش سلامت سوز


برون کند ز تن مرد، علت خامی

مپرس جز ز خراباتیان بی سر و پا


رموز عاشقی و مستی و می آشامی

زبان عشق زبانیست کاهل دل دانند


نه تازی ست و نه هندی نه فارس و نه شامی

ز دست عشق، روان گیر جام جمشیدی


بپای عقل در افکن کمند بهرامی

گل اناالحق و سبحانی ای عزیز هنوز


دمد ز تربت منصور و شیخ بسطامی

بقصد قتل دلم ترک چشم مخمورش


نمود تکیه بر آن ابروان صمصامی

بپوش چشم دل از غیر دوست وحدت وار


بگوش هوش شنو، نکته های الهامی